آن تابستان نویسنده ماندانا معینی ( مودب پور )

میانگین: 5 (2 رای)

این کتاب در بانک کتاب تلکتاب عرضه شده است
شما می توانید لذت خرید آسان و مطمئن را با تلکتاب تجربه کنید
خرید کتاب و ارسال رایگان به سراسر کشور در سریعترین زمان ممکن 
mailدرصورتی که موفق به خرید اینترنتی کتاب نشدید می توانید برای خرید تلفنی کتاب با شماره 66470460-021 تماس حاصل فرمایید.

آماده ارسال
‎تومان۱۸۹٬۹۰۰

آن تابستان نویسنده ماندانا معینی مودب پور 

خرید کتاب رمان آن تابستان نویسنده ماندانا معینی مودب پور  انتشارات نسل نواندیش

مریم! مریم!
-بخدا دارم بهت راست می گم كیمیا! اگه باور نمی كنی از احمدآقا بپرس! ما تحقیق كردیم! بعد از رفتن تو، اونم رفته سر زندگیش! مثل خودت! مثل همه!
رفته با دوستاش گشته، كیف كرده، خوش گذرونده! اون وقت تو، این همه مدت خودتو عذاب دادی!
(سرش رو گذاشت رو زانوم و آروم گفت)
-اون عاشقم بود! عاشقم بود!
-بود اما وقتی دید كه تو رفتی، رفت و عاشق یكی دیگه شد! كسی كه عاشق تو بوده و هنوزم هست پدرته! مادربزرگ ته! اونان كه عاشق تو هستم! دخترته كه عاشق توئه! فرزین بعد از تو رفته دنبال زندگیش! اون دفتر خاطرات یه مشت حرفای بچه گونه بوده!
(سرش رو بلند كرد و با گریه گفت)
-پس چرا رفته و از كوه پریده پائین؟!!
-از كوه نپریده پائین! زمـ ـستون می ره كوه! همه جا برف بوده و یخبندون! پاش لیز می خوره و می افته پائین! دوست شم باهاش بوده! اون همه رو تعریف كرده!
آروم گفت)
-داری بهم دروغ می گی كه من آروم بشم!
-نه به جون خودت! نه به جون مادرم! نه به جون پدرم!
نه به خدا قسم! دارم بهت راست می گم! ما همه چیز رو می دونیم! اون اصلاً منتظر تو نمونده! قرار بوده ازدواج كنه! براش رفته بودن خواستگاری! حتی نامزدم كرده بودن! باور نمی كنی از احمدآقا بپرس! می خوای دوستش رو خبر كنیم بیاد و برات بگه كه بعد از رفتن تو چیكار كرده؟! با چند نفر بوده!؟ سرش كجاها، گرم چه كسایی بوده؟!
(داشت دیگه آروم گریه می كرد! یواش گفت)
-اون دوستم داشت!
-آره اما یه عاشق دوران جوونی كه با رفتن تو تموم شد! حالا اگه تموم نشده، خیلی كمرنگ شده! اون دوست داشته اما نه اِنقدر كه نتونه بدون تو زندگی كنه!
-پس كوه چی؟!
-بی احتیاطی! بدون لوازم رفته بوده كوه و می خواسته بره بالا! همین! یه حادثه بوده! یه اتفاق! یه بدشانسی! اصلاً مسئله خودكشی و این چیزا نبوده! كسی كه بخواد خودكشی كنه نمی ره از بالای كوه خودش رو پرت كنه پائین كه! این همه جا! این همه ساختمون بلند! كوه برای چی؟! هزار و یك راه برای خودكشی بوده! چرا باید بره بالای كوه؟!
اونم وقتی كه نزدیك عروسی شون بوده! اون اگه عاشق بی قرار تو بود كه نمی رفت خواستگاری یكی دیگه!
نمی گم ترو دوست نداشته! اما بعد از رفتن تو متوجه می شه كه هیچ تناسبی بین تون وجود نداشته! برای همین م می ره سراغ زندگی خودش! تو ساده بودی كه تا حالا اینطوری فكر می كردی! فرزین یه پسری بوده كه تو این خونه بزرگ شده! در اثر دیدن هر روزه تو عاشقت شده! بعدشم همه چی تموم شده و هر كسی رفته به راه خودش! همین!

 

 

 

نظرات کاربران

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML