کتاب جامع اسرار زبان بدن آلن و باربارا پیز ترجمه سعید گل محمدی
خرید کتاب جامع اسرار زبان بدن آلن و باربارا پیز ترجمه سعید گل محمدی و گیتی شهیدی انتشارات نسل نواندیش
همهی اتفاقات آنطور که به نظر میرسد، نیست
توانایی فهمیدن قصد و نیت هر کس ساده است. آسان نیست، اما ساده است. تنها کافی است به اتفاقی که در آن محیط رخ میدهد نگاه کنید یا به آن گوش دهید، بعد آنها را با هم مقایسه کنید و به نتیجهای احتمالی دست یابید. هرچند، بیشتر مردم، تنها مواردی را میبینند که تصور میکنند آن را میبینند. در این جا بهمنظور توضیح این نکته داستانی را نقل میکنم:
دو مرد در جنگل قدم میزدند که به گودال بزرگ و عمیقی رسیدند. یکی گفت: «وای... چه عمیق به نظر میرسد! بگذار چند تا سنگریزه در آن بیندازیم تا بفهمیم عمق آن چقدر است.»
آنها چند سنگریزه پرتاب کردند و منتظر شدند، اما هیچ صدایی نشنیدند.
«خدای بزرگ، این گودال خیلی عمیق است. بگذار یکی از این تختهسنگهای بزرگ را داخل آن بیندازیم تا صدای آن را بشنویم.»
آنها دو تختهسنگ بزرگ را به داخل گودال هل دادند و منتظر شدند، اما باز صدایی نشنیدند.
یکی از آنها گفت: «اینجا وسط علفهای هرز یک راهبند قطار هست. اگر آن را بغلتانیم و به داخل گودال بیندازیم، بیبروبرگرد صدا میدهد.» آنها راهبند سنگین را تا نزدیک گودال کشیدند و بهزور بلند کردند و داخل گودال انداختند، اما هیچ صدایی از گودال خارج نشد. ناگهان از جنگل مجاور، بزی ظاهر شد که به سرعت باد میدوید. به طرف آن دو مرد هجوم آورد و مستقیم از بین آنها عبور کرد، و با همهی توان به هوا پرید و در داخل گودال ناپدید شد. آن دو مرد همانجا ایستادند. از مشاهدهی این تصویر شگفتزده شده بودند.
کشاورزی از جنگل بیرون آمد و گفت: «هی! شما بز مرا ندیدید؟»
«بله که دیدیم! عجیبترین موجودی بود که در عمر خود دیده بودیم! مثل باد از وسط جنگل دوید و به داخل آن گودال پرید!»
کشاورز گفت: «نه، آن بز من نبوده من بزم را به راهبند قطار بسته بودم!»
چهقدر کف دست خودتان را میشناسید؟
گاهی میگوییم چیزی را مثل «کف دست»مان میشناسیم، اما بررسیها ثابت میکند تنها کمتر از پنج درصد مردم میتوانند از روی عکس، کف دستشان را بشناسند. نتایج آزمایش سادهای که در برنامهای تلویزیونی اجرا شد نشان داد بیشتر مردم بهطور کلی در تشخیص علائم زبان بدن، کارآمد نیستند. ما آینهی قدی بزرگی را در انتهای سرسرای بزرگ هتل نصب کردیم. با این کار این ابهام ایجاد شد که وقتی وارد هتل میشوید، خیال میکنید راهروی طویلی از داخل هتل میگذرد و به پشت تالار منتهی میشود. ما به فاصلهی یک و نیم متری بالای زمین گل و گیاهان بلندی را از سقف آویزان کردیم بهطوری که، وقتی کسی وارد تالار میشد، به نظر میرسید گویی همزمان شخص دیگری از آن طرف تالار وارد هتل میشود. آن «شخص دیگر» بهراحتی قابل شناسایی نبود زیرا گلها و گیاهان روی صورت او را میپوشاند، اما میتوانستید بدن و حرکات او را بهطور واضح ببینید.
هر میهمان «میهمان» دیگر را به مدت پنج تا شش ثانیه میدید و بعد به سمت چپ به طرف قسمت پذیرش میچرخید. هنگامی که از آنها پرسیدیم آیا آن «میهمان» را شناختید، هشتادوپنج درصد مردان پاسخ دادند «نه». بیشتر آقایان نتوانستند هیکل خودشان را در آینه بشناسند. یکی گفت: «منظورت آن آقای چاق و زشت بود؟» تعجبی ندارد که هشتادوپنج درصد خانمها گفتند که آن آینه بود و سی درصد هم گفتند که آن «میهمان» کمی آشنا به نظر میرسید.
بیشتر آقایان و حدود نیمی از خانمها از گردن به پایین بدن خود را تشخیص نمیدهند.
![mail mail](https://cdn.ckeditor.com/4.5.4/full-all/plugins/smiley/images/envelope.png)
افزودن دیدگاه جدید